حالم بدنيست غم كم ميخورم ، كم كه نه!هرروز كم كم ميخورم ، آب ميخواهم سرابم ميدهند ، عشق مي ورزم عذابم ميدهند ، خنجري برقلب بيمارم زدند بي گناهي بودم ودارم زدند ، چند روزيست حال و روزم ديدنيست ، حال و روزم از اين و آن پرسيدنيست ، گاه بر روي زمين زل ميزنم ، گاه بر حافظ تفأل ميزنم ، حافظ ديوانه فالم را گرفت ، يك غزل آمد كه حالم را گرفت ، ما ز ياران چشم ياري داشتيم ، خود غلط بود آنچه ميپنداشتيم
|